دلمان می سوزد!

قلبمان از دوری وبلاگمان و وبلاگتان در سینه تاپ تاپ می کند!

اما خب چاره ای نیست! من برم تا ده ماه دیگه که برمی گردم با دست پر برگردم!

منو فراموش نکنید که در این صورت دلمان بیسیار بیسیار بیشتر می سوزد!

برام ارزوی موفقیت کنید!

براتون آرزوی موفقیت می کنم!

دلاتون همیشه شاد... قلماتون همیشه نویسا....

                                                                    

                                                                             شادی


بزن کف قشنگَرو به افتخارشوووون!!!

بی مقدمه بریم سر اصل مطلب که من باز پر حرفی نکنم!

به قول این مجری خوش مزه ی تیلیویزیون خانم نامداری : تازه خبر اینکه سی و سه پل هم ترک برداشت! حالا دست سوت هورا به افتخار مسئولان که با سرعت و مهارتی باور نکردنی در حال تخریب آثار فرهنگی و هنری و باستانی هستند! اول که اومدن نقاشی های شاهنامه ی فردوسی رو از در و دیوار مشهد جمع کردند! حالا هدف و انگیزه ی این خدمت گرازان عزیز چی بود ما کاری نداریم!!! بعدش نوبت مجسمه های بدبخت شد که از سطح شهر جمعشون کنن! آرش کماندار و ایکس و ایگرِگ از میادین شهر ها جمع شدن و احتمالا تا چند وقت دیگه ما شاهد مجسمه ی عفیر الاغ حضرت رسول : بلال حبشی در حال اذان گفتن : میثم تمّار و رفقا خواهیم بود! ( جنتی رو هم از قلم نندازیم که دیگه ایشون هم بخشی از تاریخ این مرزو بوم هستن!) سپس کارشناسان اومدن تشخیص دادن قصه های خسرو و شیرین و بیژن و منیژه پر صحنه های بیب داره باید سانسورش کنن! چراکه در قصه های رمانتیک شاهنامه عاشق و معشوق شیطنت هایی می کنن و زیادی عاشق بر رو و جمال همدیگه میشن و دیگه همونطور که می دونید این چیزا قباحت داره! مثلا همین بیژن و منیژه! خدا نسلشونو از رو زمین برداره که اینقدر منحرف بودن! فردوسی جون شما دیگه چرا؟ شما باید دوراندیشی می کردی آخه تو مملکت امام زمانی که بیژی و منیژ جون نمی تونن : " سه روز و سه شب شاد بودند به هم"

یا اینکه بیژن هرگز نمی تونه : " چو بیدار شد بیژن و هوش یافت.... نگار سمنبر در آغوش یافت!"

این چیزا بدآموزی داره حکم این اعمال قبیحانه می دونی الان تو دوره زمونه ی ما چیه؟ سنگسار! حالا شوما هی بِچه های مردمو از راه بدر کن! یا همین زنای شاهنامه! زیادی گستاخ و چشم سفیدن زن نباید از تو اندرونی بیاد بیرون که! افتاب مهتاب نباید سرخی گونه هاشو ببینه زن نباید مثل منیژه شیرزن باشه و نافرمانی کنه که! آخ اگه اون موقع یه حاج آقا قرائتی بالا سر این منیژه و رفقا بود! می دونست چه طوری آدمشون کنه! همچین چهار تا چوب مسواک و مداد که می خورد... آدم می شد! آره عزیز من! ( برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به سخنرانی های حاجی در یوتیوب!)

حالا هم که سی و سه پل ترک برداشته به سلامتی! چشم دلتون روشن این پل رو هم که جزء تاریخ ایران و یک اثر باستانی زیبا محسوب میشه تا چند وقت دیگه همچین قشنگگگگ فرو میریزه و زمینه رو برای ترویج فرهنگ وتاریخ اعراب در ایران بیشتر و بیشتر فراهم میکنه! هیشکی هم غصه نخوره و بد به دلش راه نده چون اولا این خدمتگرازان دلسوز ما از هیچ خیانت و خباثتی دریغ نمی کنن بعدشم ما منتظر عدل مهدی هستیم یادتون نره!

زاینده رود خشک شد : سی و سه پل ترک برداشت؛شاهنامه سانسور شد؛مجسمه های اسطوره های شاهنامه نیست و نابود شد ؛خلیج فارس عربی شد؛ دریاچه ی ارومیه از دست رفت به فدای سرتون! هدف ما دنبال کردن آرمان های امام راحله که میگن اینجوری دنبال میشه! به امید خدا  هرچی خودش بخواد همون میشه!!!

(ای در روحت راحل جون که بعد از راحل شدنت هم باید از دست آرمان های کوفتیت بکشیم رئیس جمهور مملکت به جای رسیدن به امور مملکت(!!!!!!!!)  میاد سر قبرت با ارمان هات تجدید میثاق کنه! یعنی در روحت به معنای واقعی کلمه ها!!!)

گنگه! نمی فهمم!

سلام سلام سلام!

ماه رمضونتون مبارک باشه!

نماز روزه هاتون قبول باشه!

التماس دعا داریم به خدا! برا ما بدبخت بیچاره های از راه بدر شده ی گمراه دعا کنید به صراط مستقیم هدایت شیم! ایشالا هدایت که شدیم سال دیگه جبران می کنیم!

فقط قبل از اینکه سال دیگه سال دیگه ما هم بریم به مهمونی خدا... یکی ما رو روشن کنه... فلسفه ی 16 ساعت گرسنگی کشیدن چیه؟؟؟ دعوا نداریما! داریم با هم صحبت می کنیم! بعله! غرض از 16 ساعت گرسنگی کشیدن و سپس ییهو موجی از غذاهای گوناگون را به شکم سرازیر کردن چیست؟ والا ما بچه که بودیم بهمون می گفتند1ماه گرسنگی می کشیم تا فقرا رو درک کنیم! به خدا عین همین جمله رو بهم می گفتن! حالا ما که یه کم بزرگتر شدیم با خودمون فکر می کنیم که: اولا! یکی باید بره درد فقرا رو بفهمه که هرروز هرروز میگو و خاویار و مرغ بریون و کباب فلان و خوراک بهمان نوش جان می کنه!  این جماعتی که خودشون زیر خط فقر زندگی می کنن... اون بیچاره هایی که ماه به ماه سفره شون رنگ گوشت به خودش نمیبینه... یعنی اونا قراره کی رو درک کنن واقعا؟؟! البته برای اونا از یه جهتی هم خوبه ها! میتونن خرج یک ماه خورد و خوراکشون رو بذارن کنار حالشو ببرن نه؟

حالا یه چیز دیگه! بر فرض که ما 16 ساعت گرسنگی کشیدیم و فقرا رو درک کردیم! خب حالا بعدش؟ بعد از مرحله ی درک کردن قراره چی بشه؟ بعد 1ماه درک کردن هر که رود سوی خودش دیگه نه؟ به نظرتون این درک کردن فقرا دردی رو ازشون دوا می کنه؟؟؟

البته یک عده هم به قصد پاک سازی روح و جسم و این حرفا روزه میگیرن. جالبه! 16 ساعت گرسنگی میکشن بعد واسه هم سفره هایی میندازن که میتونه گرسنگی 32 ساعت جمعیتی رو برطرف کنه! اینجوری هم روحشون سبک میشه هم بهش زیاد فشار نمیاد! احتمالا تئوری همینه! من که چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه! در کنارش پزشکان و متخصصان اسلامی اظهارنظر کردن که 16 ساعت گرسنگی خیلی هم خوبه! به شرطها و شروطها! به شرطی که سحری اینو بخوری افطاری اونو! در حین روزه داری استراحت کنی... باد کولر بخوری... به خودت فشار نیاری... فعالیت نکنی... ای بابا! اون بدبختی که تو گرمای 40 درجه باید کار کنه اون چه جوری روزه براش خوبه آخه؟ مثلا زن باردار روزه نگیره نمیشه؟ آقایون عطوفت و مهربانی؟ اگه از پسش برمیاد حتما باید بگیره؟

بحث تکلیف و این حرفا رو هم بذارید کنار که من کلا با روبات وار از هر امر و فرمانی اطاعت کردن مخالفم!

من یه پیشنهادی دارم! شما اگه میخواید روحتونو پاک کنید و خودتونو از بند غذا رها کنید نیازی به عذاب کشیدن نیست! سفره های رنگینتون رو جمع کنید و این همه بریز و بپاش نکنید! هزار و یک اخلاق زشتی رو که دارید ترک کنید و باعث آزار خلق نشید! به جای سنگ پیش پای هم انداختن همدیگرو دوست داشته باشید که همین از هرغذایی واسه روحتون بهتره! شما اگه دلتو واسه فقرا میسوزه هرکدومتون در حد خودش کمکی بهشون بکنه! چون غذا نخوردن شما دردی از کسی دوا نمیکنه! شما اگه قصد سوزاندن چربی های خودتونو دارید راه های بهتری هم هست به خدا! این راهش نیست!

احکام روزه رو که دیگه نگو! اون روز توضیح المسائل میخوندم... خدایا! نمیدونستم میخوای مهمونی بدی این همه قانون وضع می کنی و خرده فرمایش داری! این مهمونی تو که از صد تا عذابم بدتره! مهمونی زور زوری داریم؟ میشه؟

 از هزار و یک روی آدمای دورو برم خسته ام! امروز با بی رحمی هرچه تموم دلی رو میشکنی و فردا به نیت انجام فرایض دینی و قربة الی الله روزه میگیری و نماز میخونی! عقاید و باورهای منو به مسخره میگیری در حالی که خودت به درد بی باوری دچاری! باورت پوچه! باور نیست تقلیده! تقلید کورکورانه! منو ببخش اگه رفتارم و حرفام باب میل تو نیست! ببخش اگه مث تو پوچ نیستم! کور نیستم! ببخش که حرفای تو آواش به گوش من قشنگ نیست! ببخش اگه وجودت برای من وجودی نیست! کاشکی آدما اونقدر بی وجود نشده بودن که بعد از شنیدن حقیقت به فکر انتقام گرفتن بیفتن! تلافی تو هم واسه من مسئله ای نیست! (مخاطب خاص دارد!)

دوستان باز هم میگم هرچی گفتم صرفا عقاید منه عقاید بقیه هم محترمه. شما هم نظرتون رو بگید شاید من بازهم تونستم پای سفره ی افطار بشینم و بی توجه به پارادوکس های دوروبرم از خوردن زولبیا بامیه لذت ببرم!

ما هم چنااااااااان در اول وصف طرح مانده ایم!

منت حکومت جمهوری اسلامی را, عزّ و جلّ , که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت! هر طرحی که اجرا می شود ممد حیات در این مملکت است و چون به نتیجه می رسد(!!!) مفرح ذات! پس در هر طرحی دو نعمت موجود است و بر هر طرحی شکری واجب!

از دست و زبان که برآید                                                        کز عهده ی شکرتان به در آید؟

شهروند همان به که  ز تقصیر خویش                                         عذر به درگاه شما آورد!

ورنه از پس جریمه هاتون                                                    کس نتوانتد که برآید!

بله دوستان همونطور که میدونید مدتی است باز تابستون شده و از اونجا که ما از نعمت بارون طبیعی در این فصل بی بهره ایم باران رحمت بی حساب خواهر برادرای دینیمون همه را رسیده و هرچقدرم کسی به دلیل شرایط بد مالی و مدیریت نکردن یارانه هایش شکمش گرسنه مونده در عوض خوان نعمت بی دریغ برادر خواهرامون همه جا کشیده! سردار رادان و رفقا برامون فرش زمردین گسترده اند و دایگان مهربان تر از مادر را فرموده تا بنات را در مهد زمین بپرورند!

خواهر برادر , رادان و رفقا در کارند                       تا تو حجابی رعایت کنی و به غفلت امنیت جامعه رو زیر سوال نبری!

چه غم دیوار امت را که دارد چون شما پشتیبان             چه باک از ناامنی جامعه که داریم چون شما نگهبان!

هرگه یکی از شهروندان گنه کار بدحجاب دست انابت به امید اجابت به درگاه خواهر برادرامون –جلّ و علا- بردارن, ایشان ابتدا ناز کنند! بازش بخوانند باز اعراض کنند! بار دیگر به تضرع و زاری بخوانند فرمایند: یا خواهری! برادری!جریمه بپرداز که حوصله ی بسیاری دعا و زاری ات را ندارم!

و ما به تحیر منسوب که: ما نمی دانیم این انقلاب شکوهمند اسلامی دیگر چه دستاوردهایی می خواهد برایمان رو کند!

خب دیگه ادا اطوار و یواشکی حرف زدن بسه من از این مدل حرف زدن خوشم نمیاد باید حرفمو مستقیم بزنم. می خواستم تو این پست یه خرده بار رادان و این خواهر برادرای فوضولش بکنم میبینم حسش نیست! ما برای بهره مندی از ساده ترین حقوقمون هم ما باید دست به اعتراض و خواهش و تمنا بزنیم! مملکته داریم؟ آخه آقا به کی چه که من مانتوم تنگ و کوتاهه! به کی چه که فلانی بلوز استین کوتاه جذب می پوشه تو خیابون یا زیر ابرو برمیداره! به کی چه من ناخونام لاک داره! چشام ارایش داره و کفشام تق تق صدا میده! مگه من به شما میگم یه خرمن ریش رو صورتت نذار؟ مگه من بهت میگم چادر سرت نکن یا اگه سر می کنی جان مادرت نظافت این حجاب برترت رو هم رعایت کن که ما تو اماکن عمومی وقتی کنار شما می ایستیم بتونیم نفس بکشیم؟ مگه من بهت میگم دستمال دور سرت نپیچ ملحفه روی دوشت ننداز؟ مگه من بهت میگم کاپشن و کت فلان مدل تنت نکن کراوات بزن و ... ؟ اصلا مگه به من ربطی داره؟ عشقت می کشه اینطوری لباس می پوشی!( هرچند لباس پوشیدنتون حال منو به هم میزنه اما من برعکس شما احترام به عقاید شخصی سرم میشه) خواهرا و برادرای محترم! ما دردای مهم تری هم داریم تورو سید علی دست از سر این ملت بدبخت بردارید!  به مردم توی خونه ی خودشون تجاوز میشه صدا از شما درنمیاد اون وقت میاید به لاک ناخن یه جوون گیر میدید؟ نه یعنی واقعا شرمتون نمیشه؟ تازه آمارم میدید که 98 درصد مردم از این طرح شما استقبال کردن؟؟؟ لابد اسناد و مدارکشم موجوده! شد قضیه ی 63 درصدا! آدم نمیشید شماها!

یه چیز دیگه: وقتی طرف مقابل داد میزنه صدایش به گوش نمیرسه بلکه از اون رد می شه...

منم مثلا ایرانیم!

سیمون میشه پسر پسرخاله ی مادر قوری! پسرخاله ی مادرقوری آلمان زندگی می کنه. یک همسر آلمانی داره و دو فرزند که یکیشون سیمونه! در حقیقت نصف سیمون ایرانیه و نصفش آلمانی اما در واقع قضیه طور دیگریست! سیمون از هر ایرانی دیگه ای ایرانی تره! توی ایران رشته ی ایران شناسی می خونه! راستی ما یه همچین رشته ای تو ایرانم داریم؟؟؟ اره... از بین این همه رشته ایران شناسی رو انتخاب کرده و خیلی هم به رشته ی تحصیلیش علاقه داره!علاقه ی زیادی به زرتشت و تعلیماتش داره! از اسلام می دونه... از محمد می دونه... تاریخ ایران باستان رو می دونه... از زرتشتم می دونه! یعنی اینقدر می دونه که تاحالا تو فامیل کسی حریف دونستنش نشده! به عنوان یه آدمی که همه ی زندگیش رو توی یه کشور اروپایی گذرونده و فقط گاهی به ایران سفر می کنه خیلی از ایران و ایرانی ها می دونه!( آی این دونستنش حرص منو درمیاره!) حافظ و سعدی و شاهنامه می خونه و از خیلی از ایرانی ها مشاهیر ایرانی رو بهتر میشناسه!( هی وای من!) با یک لذتی غذاهای ایرانی رو میخوره که همه از خنده روده بر میشن! انگار 50 سال تو ایران زندگی کرده و در کل زندگیش لب به غذای غیر ایرانی نزده! از همه بیشتر هم عاشق قورمه سبزیه! البته با مخلفاتش یعنی سالاد شیرازی و پیاز و دوغ و ... .از همه جالب تر اینکه رقص ایرانی هم بلده! تازه رقص چاقو هم بلده! اصن یه چیز عجیبی!

سیمون احترام به بزرگتر میدونه چیه! خیلی بیشتر از خیلی از جوونای ایرانی! اصلا گستاخ و پررو نیست و باهمه... کوچیک و بزرگ به احترام برخورد می کنه! در مقابل رفتارهای عجیب غریب ما ایرانی ها عجیب صبوره و فقط لبخند می زنه! مثلا اون که اصلا تعارف نمی فهمه چیه با متانت خاصی تعارف های بیجا و بیش از حد مارو تحمل می کنه! سیمون فلسفه و جامعه شناسی و علوم سیاسی نخونده اما خیلی خوب جامعه ی دوروبرش رو میشناسه! می تونه چهار کلمه حرف سیاسی بزنه!

در کنار همه ی اینا مثل هر جوون دیگه ای از زندگیش لذت می بره! آهنگ سازیش رو می کنه... مهمونی رفتن های وقت و بی وقتش برقراره... مثل هرجوون دیگه ای بدون کامپیوترش زنده نمی مونه و ..... .

در مورد سیمون حرف نزدم که بگم اون یه مورد عجیب غریبه! خیلی خاصه! خیلی خوبه! برعکس! سیمون کاملا عادی رفتار می کنه! این من و جوون های به سن و سال من هستیم که رفتارمون غیرعادیه! تاحالا از ایران پامونو بیرو نذاشتیم اما تو همه ی کارها و رفتارامون از خارجی ها تقلید می کنیم! یک عمر تو ایران و با ایرانی ها زندگی کردیم اما از ایران چیزی نمی دونیم! با وجود اینکه ایرانی هستیم محمد رو می شناسیم اما زرتشت رو نه! دوستای من(در این مورد من خودمو از بقیه جدا می کنم!) از خوندن یه متن ساده که به زبون مادریشون نوشته شده عاجزن! اون وقت سیمون حافظ و سعدی و شاهنامه از بر میکنه! (وای خدایا این یکی از همه شرم آور تره!) جوونای ما اونقدر که برای مد و مدل لباسشون و مدل موهاشون و قر و فرشون اهمیت قائلن واسه هویتشون ارزش قائل نیستن! اصن تو بگو چهار خط از تاریخ ایران می تونن برات حرف بزنن! خدایا این جوونای سراپا ادعا با هزار و یک ادا اطوار سعی می کنن خودشونو با فهم و شعور نشون بدن! وقتی باهاشون حرف می زنی چنان به تو نگاه می کنن و همچین باهات حرف می زنن که تو بی اختیار احساس حقارت میکنی! فکر می کنی داری با شهزاده ای چیزی حرف میزنی! بعد اون وقت وقتی از حرف فلان مدل لباس و فلان خواننده و این چرت و پرتا خارج میشی و می خوای دو کلمه حرف سیاسی اجتماعی دینی باهاش بزنی عین ... بربر نگات می کنه! زبونشون تو دهنشون نمی چرخه چهار کلمه بگن تو دلت خوش باشه بگی نه بابا! چهار کلمه حرف بلد بود بزنه! وقتی ازش می پرسی چرا این مسائل برات اهمیت ندارن یه نگاه عاقل اندر سفیه بهت می کنن و میگن: میدونی... من می دونم! می فهمم! می بینم! ولی سکوت می کنم! چون مصلحت رو تو این دیدم! اره می دونی... مصلحت اینه!

واااااااااای حالمو به هم می زنن! خلاصه اینکه به هر نحوی شده خودشونو یه جوری توجیه می کنن!

ماها داریم به هر نحوی شده از گذشته و هویت خودمون فرار می کنیم... از اداهامون بگیر تا طرز فکرمون... داریم همه چی رو تغییر میدیم! تمام وجودمون درگیر ظواهره و از درون هیچیم! بعد شیش متر و نیم هم زبون داریم و ادعامون تمام عالم رو برداشته....

گاهی خودم و دوستام رو با سیمون مقایسه می کنم... و در این حالت دو احساس ناخوشایند به من دست میده: تاسف ... خجالت!

پ.ن.1: دوستای خیلی خیلی خوبم! ببخشید که جواب نظرات قبلیتون رو ندادم همین جا از همه تو تشکر می کنم و می خوام بگم که من جا نزدم! من همین جا هستم و خواهم بود! شما تاحالا نشده دلتون بخواد از زمین و هرچی مربوط به زمین میشه کمی فاصله بگیرین... نفس بکشین؟ یه کم خسته بودم...

پ.ن.2: بیسیار بیسیار شرمنده هستم که دیربه دیر بهتون سر میزنم! و واقعیت اینه که از این به بعد هم زیاد نمی تونم وبلاگ های قشنگتون رو بخونم! من امسال یک پشت کنکوری هستم! به دعاهاتون نیاز دارم یه عالمه! البته حتما گاهی میام می خونمتون اما اگر حضورم کمرنگ شد عفو بفرمایید!

پ.ن.3: سعی می کنم این وبلاگو هفته ای یه بار به روز کنم! قول نمیدم قول دادن مسئولیت ایجاد می کنه! اما دیگه نمیذارم اینجا خاک بخوره! پس تا هفته ی بعد!

I'm tired of everything

حال و حوصله ی نوشتن ندارم. حال و حوصله ی سیاست رو ندارم. از اجنماع بدم میاد. از بحث کردن, انتقاد کردن خسته ام. اینجا یه مدتی خاک می خوره تا من دوباره حس و حالم برگرده...